الناالنا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات دخترم النا

جشن چند قلوها.....

سلام به دختر قشنگ و با نمک من..... عروسکم امرو ز جمعه 5\8\92 تو پارک بوستان جشن چند قلوها بود من و شما و زندایی با پسر دایی مهدی رفتیم, هر چند ما که از جشن چیزی نفهمیدیم آخه جیگر مامان همش لج میکردی و منم در حال دور دادنت..... عزیزکم نمیدونم این روزها چقدر لج باز و بی نهایت بد غذا شدی،حدس میزنم بخاطر دندونت باشه،آخه  16 تا از دندونات کامل شده،الان دیگه دندونایی کرسیت و دیده نمیشه، النا،دختر بی نظیرو مهربونم،این روزها بانمکیهات و شیرین زبونیهات به اوج رسیده،!گاهی دلم میخواد بتونم زمان رو متوقف کنم،مثلا وقتی منو ناز میکنی یا می بوسی.....ازت ممنونم بخاطر تمام این لحظه ها،و این شادیهای که بی منت به ما میبخشی،به خاطر بودنت،مهربو...
6 آبان 1392

20 ماهگیت مبارک نفسم

النای من سلام.20 ماه گذشت  از  روزی که تو اومدی به خونمون.چه روزهای قشنگی با تو گذروندم.....20 ماه گذشت.....به سرعت.....و همه لحظه هام رو پر کرده وجود کوچیکت.....و این بهترین خاطره هاست.....   دختر نازنینم.النا.اگه برات خاطراتت و می نویسم بخاطر خودمه،که از خوندنشون و یاد آوریشون لذت میبرم،میخوام بدونی اگه روزی ناتوان بشم.....اگه روزی پیر شم.....هیچ توقعی از تو ندارم.....هرگز بهت نمیگم تو رو تو آغوشم آروم کردم..... 9ماه تو رو تو وجودم حمل کردم.....با تو قدمهای کوچیک برداشتم....هرگز نمیگم از دوره بیماریهات که هزار بار مردم و زنده شدم..... شبهایی که تب داشتی تا صبح بالا سرت چشامو رو هم نذاشتم.....من از تو نه تنها توقعی ندا...
5 آبان 1392

وای وای وای.....

وای وای وای .....چی بگم از شیطونیات که هر چی بگم کم گفتم..... وای وای وای .....چی بگم از بد غذاییهات که از اینم هر چی بگم کم گفتم.....   نه ماه انتظار..... و یک عمر نگرانی..... حس آزاد دخترانه را.....به مهر مادری دادن.....بزرگترین ایثار یک زن است.....  سلام عروسکم.صبح با  بابا بردیمت مرکز بهداشت.شکر خدا همه چیزت خوب بود.....وزنت 12700..... قدت83.....دور سرت 53..... بهت قطره دادن و دو تا آمپول به پاپا یی هایی خوشکلت زدن که شما هم اونجا رو رو سرت گذاشتی..... راستی اینو یادم رفت بگم که بخاطر سرما خوردگیت یک هفته دیر واکسنت و زدیم آخه با خاله جون اینارفته بودیم دریا و شما هم که اصلا از آب بیرون نم...
2 مهر 1392

19 ماهگیت مبارک.....

دختر عزیزم ارزشمند ترین دارایی من..... اینو بدون که بهترین اتفاق زندگی من و پدرت هستی..... تو با اومدنت به زندگی ما معنی تازه ای بخشیدی.....  چقدر زیباست این دقایق با هم بودن ودر کنار هم خندیدن.....چقدر زیباست حس خوب مادر بودن..... خدایا توانی به من بده تا در کنار دخترکم بمانم.....تکیه گاه تمام لحظه به لحظه زندگیش باشم..... خدایا مرا با او به تمام آرزوهایمان برسان.....                              ♣ .....تمام ناتمام من با تو تمام میشود..... ♣       ...
26 شهريور 1392

روز دختر مبارک باد.....

دختر یعنی برکت و رحمت. یعنی شادی و نور و خداوند تنها تو را لایق این نعمت دانسته..... النا و پسر خاله پویان اینجا داره دنبال نور آفتاب میگردی جدیدا علاقه زیادی پیدا کردی به بلز زدن یعنی کارت شده.   ...
22 شهريور 1392

عکس.....

                   ضربان قلبم را .....با طنین نفست تنظیم کردم       اینم یه عکس مبتذل.....ولی من خیلی دوستش دارم.....                                                                    .....به داشتنت می بالم..... ...
18 شهريور 1392

دریا.....

  دوستت دارم گل بهارم.....پاکترین لحظه لحظه زندگیم..... امروز روز توست.....تویی که خلق شده ای تا بهترین و شیرین ترین لحظه ها را  برای ما خلق کنی.....       امروز جمعه تصمیم گرفتیم با بابایی بریم دریا.....البته دریاش شنی نیست که بتونی آب بازی و شن بازی کنی....جمعه 92/6/8                 النا و مامان    النا و بابا                              .....بمان و آرامشم باش.....               &nbs...
11 شهريور 1392

18 ماهگیت مبارک.....

سلام عروسک نازم..... امروز 18 ماهه شدی نفسم مبارک باشه. دختر با نمک من این روزا انقدر کارهای جدید و جالب زیاد انجام میدی که نمی تونم همشو بنویسم. عاشق تلویزیونی.....برنامه های با نی نی رو خیلی دوست داری مخصوصا تولی.و وقتی هم که تموم شد mous رو میگیری که play کنی.و وقتی نمیاد میای دست ما رو میگیری که ما این کارو واست انجام بدیم. بیرون رو خیلی دوست داری و تا بهت میگیم خداحافظ میگی بای بای.....و خیلی کارهای دیگه.کارت شده  کاغذ و خودکارو میگیری و همه جا رو خودکاری میکنی.اول از تن خودت شروع می کنی.بعد میاری میدی  به  ما و میگی چش چش (یعنی چشم چشم دو ابرو) کلا دیگه حسابی خوردنی شدی.ببخش نمی تونم احساساتمو کنترل کنم...
10 شهريور 1392

بازی در پارک.....

  فرشته کوچیک من..... امروز بردمت پارک برای بازی باور کردنی نیست که النای کوچیکو شیطونی که روبروم هست.همون نوزاد کوچیکیه که حتی قادر به نگه داشتن گردن ظریفش نبود..... انگار خواب میبینم که تو راه میری.داد میزی.حرف میزنی.نوازش میکنی.میبوسیو محبت میکنی..... انگار رویاست وقتی صدام میکنی ماما..... اما من..... باور کردم زمان حتی سریعتر از سرعت نور میگذره..... باور کردم زودتر از آنچه فکر میکردم مستقل شدی.....و روز به روز بی نیاز تر از دیروزت میشی..... باور کردم از همیشه عاشق ترم.عاشق لمس کردنت و بوییدنت..... عاشق در آغوش گرفتنت و بوسیدنت..... همیشه شاد باش.همیشه بخند.....         &nb...
21 مرداد 1392

.......................

الهی مامان به قربون بند بند وجودت.عااااااااشق معصومیتی هستم که تو نگات هست.دوستت دااااام.                                     .....تو برام نفسی.تو برام همه کسی.....  ...
20 مرداد 1392