الناالنا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات دخترم النا

وای وای وای.....

1392/7/2 22:28
نویسنده : مامان منصوره
367 بازدید
اشتراک گذاری

وای وای وای.....چی بگم از شیطونیات که هر چی بگم کم گفتم.....

وای وای وای.....چی بگم از بد غذاییهات که از اینم هر چی بگم کم گفتم.....

 

نه ماه انتظار..... و یک عمر نگرانی.....

حس آزاد دخترانه را.....به مهر مادری دادن.....بزرگترین ایثار یک زن است..... 

سلام عروسکم.صبح با  بابا بردیمت مرکز بهداشت.شکر خدا همه چیزت خوب بود.....وزنت 12700.....

قدت83.....دور سرت 53..... بهت قطره دادن و دو تا آمپول به پاپا یی هایی خوشکلت زدن که شما هم اونجا رو رو سرت گذاشتی.....

راستی اینو یادم رفت بگم که بخاطر سرما خوردگیت یک هفته دیر واکسنت و زدیم آخه با خاله جون اینارفته بودیم دریا و شما هم که اصلا از آب بیرون نمی اومدی.همین باعث شد سرما بخوری.....

 


اینم قدمهایی خوشگلت.....


















پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

بهار
4 مهر 92 4:29
قالب اختصاصی وبلاگ برای النا جون. http://ghalebe-weblog.blogfa.com
نسیم
11 مهر 92 17:08
ای جونم معلومه تو آب خیلی کیف می کرده خدا رو شکر که دختر خوشگلت خوب شده و همه چی روربه راهه انشاالله همیشه براش اینجور باشه و همیشه خوش و خرم باشین
مامان الهام كوچولو
12 مهر 92 14:12
سلام عزيزم.خوبي؟دلم برا جفتتون تنگيده