الناالنا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات دخترم النا

سوراخ کردن گوش

النای عزیزم سلام. عزیز دل مامان 23 اسفند وارد دهمین ماه زندگیت شدی مبارک باشه نفسم. مثل همیشه بهترینها رو واست آرزو دارم و اینکه سالیان سال با شادی و سلامتی زنده باشی عزیزکم..... و اماهمه اصرار میکنن گوشتو سوراخ کنم ولی من دلم نمییاد.ولی بالاخره با اسرار مامان جونی این کارو کردیم.و شما کلی گریه کردی.ولی بلاخره فندقی مامان شکل دخترا رو گرفتی. اینم عکس که بعد از کلی گریه خوابت برد.     ...
22 تير 1392

موقع گرفتن عکس

فندق کوچولوی ما.عکس گرفتن و خیلی دوست داری تا بابایی بهت میگه 1.2.3.تو کلی ذوق میکنی و میخندی اما وقتی فلش میزنه چشاتو در میاری و با تعجب نگاه میکنی.الهی مامان قربونت بره. ...
19 تير 1392

روروئک سواری فرشته کوچولو

سلام فرشته کوچولوی مامان هر روز که میگذره کارهایی جدیدی یاد میگیری.خودتو لوس میکنی.خنده هایی صدا دار میکنی.الکی سرفه میکنی تا مامان نازت کنه.وقتی نازت کردم دوباره تکرار میکنی.ممتر از همه اینکه دیگه واسه خودت خانمی شدی و حسابی روروئک سواری میکنی و به همه چی سرک میکشی. ...
19 تير 1392

تولد یک سالگی

...گل دختر عزیزم تولدت مبارک عزیزکم..... النا جون.پارسال مامان این موقع تو بیمارستان بستری شده بود تا تو به دنیا بیای.امروز روز تولد توست روزی که خدا تو رو به ما داد.روزی که اسم من مادر شد!من هم مادر شدم.....با وجود تو.....با به دنیا اومدن تو..... اصلا باورم نمیشه النای من!این یک سال مثل برق و باد گذشت.تو چقدر بزرگ شدی .....   النا تو قشنگترین اتفاق زندگی منی.....با همه سختیهاش این یک سال هم گذشت.....راستش الان احساس قدرت میکنم .....حس میکنم یکسال از پسش بر اومدم.با اینکه خیلی وقتها خسته میشدم.داغون میشدم.اما مادر شدن از اون تجربه هاییه که به سختیش می ارزه و آخر سختیهاش شیرینی قشنگی هست..... اگه بدونی الان تو دلم چه خبره.....ه...
19 تير 1392

روز مادر

سلام دخترم.عزیزم.جیگرم.نفسم..... امروز روز مادره و من بخاطر وجود تو مادر هستم.چه حس قشنگیه.......خدا جون شکرت. صبح  که چشامو باز کردمو بابا سعید بهم تبریک گفت و چند دقیقه بعدش شما بیدار شدیو بهم لبخند زدی حس کردم من چقدر خوشبختم.   النا جونم من 2 تا از اتفاقهای مهم زندگیم 28 مرداد سال 84 عقدم با سعید بود و 23 اسفند 90 شب تولد تو.آرزو میکنم خدا همیشه شما دو تا عزیزترینامو واسم حفظ کنه و به همه مادرا مخصوصن مامی خوب خودم سلامتی و طول عمر با عزت به.           *مادرم *را .....هرگز .....ندیدم که پرواز کند.....!!زیرا به پایش.....من را بسته بود.....پدرم را.....           &nbs...
19 تير 1392

اولین تجربه آتلیه

سلام بر فندق کوچولویی ناز ما بلاخره ای مامان تنبل شما تونست بعد از 11 ماه شما رو به عکاسی ببره.ولی از شانس بد ما نمیدونم چرا اون روز انقدر کلافه بودی.هر چی متد برای خندوندنت بلد بودیم به کار بستیم اما دریغ از یک لبخند.!   ...
19 تير 1392

تجربه اولین عروسی

عزیزکم برای اولین بار بردیمت عروسی عمو حمید.قربونت برم که اصلا نزاشتی بابایی بیاد داخل سالن. و مجبور بود دردونه شو همش تو حیاط نگه داره.   ...
19 تير 1392

رویش اولین مروارید

ههوراااااااااااااااااااااا.بلاخره فرشته ها اولین مرواریدتو آوردن.مبارک باشه نفسم.                                                انار دونه دونه                                                            دختری دارم دردونه                                          ...
16 تير 1392

عاشق tv

  مامان فکر کنم این برنامه رو قبلا دیدم تکراریه یکی بیاد پاهامو ماساژبده خسته شدم   حالا یکم لم بدم. مامان بی زحمت شیرمو بیار وسط کارتون میچسبه  ...
14 تير 1392

واکسن 4 ماهگی

خوشگل مامان 4 ماهگیت مبارک.عزیز دلم انگار همین دیروز بود که از بیمارستان اومدیم خونه و تو خیلی کوچیک بودی چون  3 هفته زود به دنیا اومدی.مامان همیشه غصه میخورد که چیجوری بزرگت کنه.و حالا تو این مدت  ماشالله واسه خودت خانمی شدی. اینم عکس بعد واکسنت که بعد کلی گریه خوابیدی.مامان فدااااااااااااااااات شه.  ...
14 تير 1392