این روزهای من و تو......
سلام عشقولانه مامان، بلا خره اومدم با کلی تاخیر،واقعا دوست دارم زودتر بیام ولی نمی دونم چرا تا به خودم میام میبینم ساعت 3 صبح شده و هیچ انرژی ندارم،اول از همه از النا گلی بگم که کلی شیطون شده،و یک لحظه نمیشه تو حال خودش رهاش کرد،تو خونه که اگه برات کارتون نزارم یه سره بهم چسبیدی،بیرونم که واویلا،یه ریز باید دنبالت بدو کنم،ولی مهم نیست همیشه سلامت باشی منم دنبالت بدو میکنم، این روزها هم هوا بهاری شده و دوست نداری تو خونه نگهت دارم،البته حق داری روز بلند شده و حوصلت سر میره،البته من یه ریزه خوشحالم که شما همچنان بابایی هستی،تا صداشو میشنوی از پله ها میری پایین یعنی بگم با چه سررعتی ها،اگه هم نبره یه کوچولو دورت نده نمیدونم این اشکه...
نویسنده :
مامان منصوره
15:49