الناالنا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات دخترم النا

روزهای تابستونی ما......

عشق چیز عجیبی نیست،..... حسی است مثل همین روزهای من با تو..... به همین مقدسیست.....   سلام دختر گل مامان،عزیزکم،این روزها واقعا شیرین شدی،انقدر که دیگه نمی دونم چیجوری بنویسم،لحظه لحظه زندگیت برام خاطراته نابه و قابل وصف نیست،..... هر روز میگذره و روزی نو در راهه،پر از شور زندگی،پر از بودن،.....دوستت دارم..... راستی النا جونی حرف زدنت خیلی پیشرفت کرده و تقریبا کلمه ها رو تکرار میکنی،اما هنوز جمله نمیگی،عاشق آب بازی هستی،و روزی چند بار تویی خونه سر تا پاتو خیس میکنی،ماه گذشته دو بار بردیمت دریا،یک بار هم رودخونه،واسه چند روز هم رفتیم ییلاق و شانس شما اونجا هم رودخونه داشت و شما از خود بیخود .....حس...
27 مرداد 1393

ماهگردت مبارک عزیزم......

امشب خوابم نمیبره،فکرت امونمو بریده.....آمده ام تا برات بنویسم به هیچ چیز فکر نمیکنم جز تو.....تو که تموم زندگی منو پر کردی.....تویی که شدی جزء بهترین لحظاتم..... حتی فکر کردن به اینکه روزی از پیشم بری و من رو با تموم خاطراتت تنها بزاری امونمو میبره..... تو میری دنبال سرنوشت،دنبال زندگیت،دنبال عشقت،و من می مونمو خاطرات تو،من میمونم و آلبومی از عکس هات که یاد آور تموم لحظات شیرین زندگیمه.....لحظات شیرین..... دلم پژمرده میشه می شه وقتی دیگران بی تفاوت باشن.....برام سخته که سهم دیگران فقط بوسیدن روی ماهت باشه بدون ذره ای احساسات..... نمیدونی چقدر مضطرب میشم وقتی میبینم نگاه دیگران به چهره ات این گونه است که با لحنی...
1 مرداد 1393

روزهای تابستانی ما.....

سلام عشق مامان..... همه زندگی من..... همه امید من..... روزهای تابستونی ما داره با تو میگذره،هر روزی هم که میگذره شما بزرگتر و یه کوچولو خانم تر میشی، روزهای پر از چیزهای جدید و خوب و ما دوباره پا به پای تو بچگی میکنیم و بزرگ میشیم، دختر نازم این روزها نمی دونم چراحس نوشتن ندارم شاید بخاطر اینه که سعی میکنم بیشتر بیرون ببرمت تا بتونی از این روزها خوب استفاده کنی،وقتی هم که بیرونیم انقدر انرژی مصرف میکنیم که وقتی برمیگردیم خونه هر کدوممون یه طرف میوفتیم، بگم از رفتارات که بعضی وقتها لج باز میشی شاید بخاطر اینکه دندون 19 و 20 داره در میاد،مبارکت باشه نفسم..... و خیلی هم دل نازک اگه یه خورده سرت...
12 تير 1393

27 ماهگیت مبارک.....

         27 ماه از اولـــــــــــــــین نگاهمون میگذره         27 ماه از اولیـــــــــــین بوسیدنمون میگذره          چقدر زود گذشت.....          دلتـــــــــــنگم،نگرانم...           تو مثل برق و باد داری بزرگـــــــــــ میشـــــــــ.....           دلم برای غلتیدنت.....           سینه خیز رفتنت.....صدای ناز نامفهومتــــــــــ.....  ...
27 خرداد 1393

شیطونک من.....

دخترکم..... شیرینم ،این روزها در کنار تو پر از شور و نشاطم،این روزها سعی میکنم هر روز ببرمت بیرون،و هر جایی هم بخوام  برم تو همرامی،بیشتر سعی میکنم ببرمت پارک تا شاید یکم انرژیت تخلیه بشه، ماشالله انقدر شیطون شدی که یه جا بند نمیشی،تو خونه هم مدام باید دنبالت باشم،صندلی بیچاره که از دستت خسته شده از بس این اتاق اون اتاقش میکنی،گاهی زیر اف اف میزاریش،ایفونو بر میداری میگی،بلی...... یهو در و باز میکنی ،جدیدنم در حیاط قفله آخه نمیشه که هی بریم پایین ببندیمش..... گاهی هم پیش شیر آب در حال آب بازی و مایع زدن به دست تپلت، یه صندلی هم داری کوتاهه واسه تو حیاطه،چند وقت پیش دیدم آوردیش بالا گذاشتیش تو دستشویی که دستت برسه ...
13 خرداد 1393

26 ماهگیت مبارک عزیزم.....

یک حبه قند،در فنجان قهـــــوه ی تلخ شیـــــرین نمی شود، دو حبه قند،در فنجان قهـــــوه ی تلخ شیرین نمی شود، سه حبه،چهار حبه،پنج..... اصلا تو بگو یه دنیا قند،در این دنیای تلخ،نه..... اگر تو نباشی این زنـــــدگـــــی شیرین نمی شود.....! دختر کوچولوی من نفسمی تـــــو..... 26 ماهگیت مبارک نفسم دوستت دارم عزیز دل مامان،میوه ی دل مامان،همیشه شاد شاد باش نفسم..... ...
28 ارديبهشت 1393

روز پدر.....

دختر که باشی..... نفس بابایی..... لوس بابایی..... عزیز دردونه بابایی..... خلاصه دختر..... .....یک کلام .....نفس باباست عزیزترینم روزت مبارک دیدن آرامش تو آرومم می کنه آرام قلبم..... ...
25 ارديبهشت 1393