الناالنا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات دخترم النا

تب کردن فرشته کوچولو

1392/9/21 17:13
نویسنده : مامان منصوره
240 بازدید
اشتراک گذاری

فرشته کوچولوی ما،

الهی درد و بلات بخوره تو سر مامان,شب جمعه شام خونه مادر جون بودیم که بعد یخورده بازی اومدی رو پاهام خوابیدی تعجب کردم،تموم شب تب داشتی  از اونجایی که دارویی نیستی هر 4 ساعت واست شیاف گذاشتم، فردا صبح که از خواب پا شدی انگار زیر برف و بارون نگهت داشتم چنان سرفه ای میکردی ،کلی تو  سینت خلط بود بعد گریه کردی دیدیم بله صدات گرفته؛بردمت دکتر گفت خروسک شدی  یه آمپول داد واسه گرفتگی صدات،ای جان مامان چقدر گریه کردی بعد آقا دکتر بهت یه بادکنک داد انگار نه انگار که شما بودی اینهمه اشک ریختی، 

از اون روز تا حالا شدیدا بی حالیو بی اشتها،همیشه بالشت میاری میزاری زیر سرت دراز میکشی یعنی از تویی که یه جا بند نمیشی بعیده،عطسه و آب ریزشو و سرفه هم امونتو بریده......خلاصه داغونی،......


اینجا از ترس دارو رفتی جا خوردی...... 

اینجام با نی نی خوابیدی...... 

همیشه سلامت باش گلم......

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان سینا
21 آذر 92 19:44
الهی بمیرم ایشالا که هیچ بچه ای هیچوقت مریض نشه ولی آخه مگه میشه؟ ایشالا هر چی زودتر خوب بشی عزیزم
مامان منصوره
پاسخ
خداا نکنه دوست جون،آمین.بوس واسه پسر نازت
نیلوفر/مامانه روژینا
27 آذر 92 0:30
خیلی ناراحت شدم گلم.امیدوارم که زودتر حالت خوب بشه. مرسی عزیزم،
مامان آیسو وآیسا
27 آذر 92 17:29
وای مریضی امیدوارم زود خوب شی عسل خاله دوست خوبم خصوصی مرسی خاله جونی،بوس
مامان آنیساوپریسا
30 آذر 92 10:08
سلام النا جون.چطوری خاله چه خبرا سرماخوردگیت خوب شدهشب یلداتون هم مبارک باشه دوست عزیزم[ گل]
مامان منصوره
پاسخ
سلام خاله جون مرسی بهترم،شب یلدایی شما هم مبارک.بوس