21ماهگیت مبارک نفسم......
النای عزیزم،
دختر گلم،مامانت بعد از مدتها فرصت پیدا کرده و وبلاگتو آبدیت کنه!آخه هزار ما شالله این روزها آنقدر شیطون شدی که من و بابا یه وقتهایی کم میاریم......یه لحظه یه جا بند نمیشی و اصلا آروم و قرار نداری الهی که قربونت برم.تو خونه که زیاد طاقت نمیاری دلت همش ددر میخواد،ولی متاسفانه الان هوا سرد شده و بیرون رفتن یه کمی مشکل،منم سعی میکنم با کارتونات سرت و گرم کنم هر چند به اونا هم دیگه زیاد علاقه ای نداری،وقتی صبح پوشکت و لباستو عوض میکنم کتابتو میگیری و میری جلوی در ورودی باهامون بای بای میکنی یعنی بریم بیرون انقدر بانمک میشی دلم میخواد قورتت بدم ،
دیگه بگم از غذا خوردنت که داستانی شده واسه ما!تا قاشق رو میبینی سرت رو تکون میدی و جیغ میکشی،صبح تا شب کارم شده انواع و اقسام غذاها رو درست کنم شاید از طعم یکیش خوشت بیاد،یه قاشق بخوری ولی نتیجه اش فقط کوهی از ظرفهایی کثیف،
شیر خوردنتم خیلی کم شده فقط تو خواب فکر کنم دیگه داری باهاش خداحافظی میکنی......
عزیزکم،دیگه از کارهای این روزات بگم که از همه چیز و همه جا بالا میری،سعی میکنی از کارهای ما تقلید کنی!!!!!!با کاربرد بیشتر وسیله ها آشنا شدی مثلا میدونی با فشار کنترل خاموش و روشن میشه،ماشین لباسشویی رو روشن میکنم خاموش میکنی و این لباسهایی بیچاره باید از دست شما چند بار شسته شن،صفحه موبایل با فشار دست کار میکنه و خودت بازیهایی که دوست داری رو میاری و بازی میکنی ( talking tom cat)گربه سخن گو،با زبون خودت باهاش حرف میزنی اونم تکرار میکنه!میشه کتابا رو به جای خوردن خوند و ورق زد،به این کار خیلی علاقه داری همش میاری و با انگشت نشون میدی (چیه)، کلید برق با زدن کلید روشن و خاموش میشه،و خیلی کارهای دیگه،همیشه به پاهام آویزون میشی که بهت آب بدم و وقتی بهت دادم بر میگردونی و دوباره میخوای،خدا رو شکر جدیدا دست از سر من برداشتی و به بابایی خیلی علاقه مند شدی و وقتی میری طرفش قند تو دلم آب میشه چون میتونم چند دقیقه از دستت نفس راحت بکشم،
کلا همه کارها و اداهات به نظر ما بامزن و شیرین،عروسکم......
♥خدایا سفارشی هوای دخترمو داشته باش♥
اینجا میگی ازت عکس نگیرم......
بعدش گریه افتادی، مامان قربونت......
جدیدنم کارت شده بری تو جا اسباب بازیت یا بزاری رو سرت راه بری......
النای من،گل همیشه بهارم،دلم در تو جا مانده است......همین و بس.