تب کردن فرشته کوچولو
فرشته کوچولوی ما،
الهی درد و بلات بخوره تو سر مامان,شب جمعه شام خونه مادر جون بودیم که بعد یخورده بازی اومدی رو پاهام خوابیدی تعجب کردم،تموم شب تب داشتی از اونجایی که دارویی نیستی هر 4 ساعت واست شیاف گذاشتم، فردا صبح که از خواب پا شدی انگار زیر برف و بارون نگهت داشتم چنان سرفه ای میکردی ،کلی تو سینت خلط بود بعد گریه کردی دیدیم بله صدات گرفته؛بردمت دکتر گفت خروسک شدی یه آمپول داد واسه گرفتگی صدات،ای جان مامان چقدر گریه کردی بعد آقا دکتر بهت یه بادکنک داد انگار نه انگار که شما بودی اینهمه اشک ریختی،
از اون روز تا حالا شدیدا بی حالیو بی اشتها،همیشه بالشت میاری میزاری زیر سرت دراز میکشی یعنی از تویی که یه جا بند نمیشی بعیده،عطسه و آب ریزشو و سرفه هم امونتو بریده......خلاصه داغونی،......
اینجا از ترس دارو رفتی جا خوردی......
اینجام با نی نی خوابیدی......
همیشه سلامت باش گلم......