دومین مسافرت جوجه کوچولوم......
النا جون این دومین مسافرتتون بود،هر دوشم مشهد مقدس اولین بار 2ماهتون بود و الان 21 ماهته و واسه خودت خانومی شدی ......
قضیه از این قرار بود که مادر جون و خاله جون میخواستن برن پیش خاله جون معصومه وپویان و پرنیان که ما هم برای عوض کردن آب و هوا راهی شدیم......
ولی عزیزکم نمیدونم چرا شما همش بهونه میگرفتی روزا نا آروم بودی و شبا تو خواب همش نق میزدی،گریه میکردی یه جورایی کلافه شده بودم نمیدونم بهونه بابا سعید و میگرفتی که باهامون نیومد یا تغییر محیط...... و ما که قرار بود 3 روز بمونیم به لطف شما 2 روزه برگشتیم با کلی خستگی......
خلاصه عزیزکم با کلی خستگی عاااااشقتم،و از داشتنت خیلی خوشحالم و خدا رو به خاطر همه نعمتها مخصوصا داشتن تو و سلامتیت شاااااکرم......
یه حالی دارم این روزا ......نه آرومم نه آشوبم
به حالم اعتباری نیست...... تو که خوبی منم خوبم
اینجا تو رستوران که واسه شام وایسادیم >ما که از دست شما چیزی نخوردیم چون حس گرفتی لج کنی......
اینم پرنیان جون که آماده شدن بر مهد کودک......