الناالنا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات دخترم النا

آخرین روزهای تابستانمون.....

1393/7/11 19:06
نویسنده : مامان منصوره
896 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام نفس مامان....

سلام شاپرک مامان....

 

سلامی به گرمی  روزهای تابستانی،که این روزها داریم از لحظاتش لذت میبریم و خدا رمون رو شکر میکنیم،یادش بخیر یه زمانی روزانه مینوشتیم و بعد شد هفته نامه،و الان ماهنامه.....

چه کنم باید از روزهای کودکیت استفاده کنیم و شادترین روزها رو واست بسازیم ،

آهنگ بزرگ شدن دخترکمون از نوزادی به کودکی خیلی تند شده طوری که بعضی وقتها جا میمونم.....

روزها و ماهها به سرعت برق و باد میان و میرن، و تنها کاری که از دستمون بر میاد اینکه  نظاره گر بزرگ شدن وروجکمون باشیم  تابستونم رو به اتمامه ...ما هم این چند وقت،  از واپسین روزهای گرم تابستان استفاده کردیمو 3تایی میرفتیم بیرون یا به قول دخترکم ددر.....

امسال تابستون عااااالی بود اینجوری بگم  هیچ روزش بدون بیرون رفتن نبود......آخرای تابستون هم عمه سحر که بوشهر زندگی میکنه اومده بودن عمه جون 2 سالی میشد شما رو ندیدن و این بار همبازی خوبی برای پسر  عمه آرش بودی،

12 شهریور تولد بابا سعید بود که ما شب قبلش و بعدش جایی مجلس دعوت بودیم،واسه بابا جونی کادو گرفتیم از طرف من و شما بهش دادیم و وانمود کردیم وقت واسه جینگولک بازی نداریم،بعد با دوست بابا که باهاشون خیلی صمیمی هستیم هماهنگ کردم کیک و چیزهای دیگه رو خونشون گذاشتم بعد دوست بابا به بابا زنگ زد بیا خونمون کامپیوترمو درست کن بابا هم رفت و باقی ماجرا......و بابا کلی چشاش در اومد.....120 ساله شی عزیزم.....

24 شهریورم تولد پسر عمه آرش بود که امسال جشنشو پیش ما گرفت ...120 ساله شی آرشی.....

و از شما بگم شاپرکم که واسه خودت خانومی شدی.....

عزیز کوچولوی من اینروزها خیلی با حرفات ذوق زده میشم ....کم کم داری تو صحبت هات چند تا کلمه رو کنار هم میذاری و جمله میگی اونم با چه آب و تابی مرتب دستات رو بالا و پایین میبری و صحبت میکنی ...

خیلی برام شیرین زبونی میکنی مثلا همین امشب داشتی برام لالایی میخوندیو نازم میکردی که بخوابونیم کارهایی که برات میکنم رو حالا برای خودم انجام میدادی ....عزیزززززززززززم

دیگه تقریبا هر کلمه ای رو که بهت میگم پشت سر من تکرار میکنی و اکثرا درست و کلمات جدید رو هم به زبون کره ای خودت ولی بازم میگی

بعضی کلمات رو هم خیلی بامزه تلفظ می کنی،وقتی سوسک میبینی میگی سوکس....

البته شاپرک  مامان .... نقاشی رو دوست داری و البته کتاب قصه هاتو ... بعضی وقتا میبینم كتابهاتو خودت بر ميداري و دستت ميگيري و ورق مي زني  و برای خودت حرف میزنی و وقتی چیزی ازت میخوام که در تصاویر نشون بدی دقیقا همون  رو بهم نشون میدی.....

 

چیزای دیگه ای که یاد گرفتی مثل اعضای بدن هست که با انگشت رو بدنت بهم نشون میدی و هم میگی، پا ،انگشت ، چشم ، ابرو ، بینی ،گوش ،مو،لب،دندون،پا،دست، همه رو دقیقا درست نشونم میدی و اسمشونو میگی.....

از رنگها 5 رنگو  میشناسی و میگی،سبز،آبی،زدس،(زرد)دز(قرمز)بفش(بنفش)

این روزها به حرفهام بیشتر گوش میدی و در کل بچه ی آروم و صبوری شدی ....

 

یه روز رفتیم شادینو.....

اینجا شبی که عمه سحر میخواست بیاد خونمون و شما داری واسم میز تمیز میکنی.....

تولدت مبارک آرشی.....

این لباسو خودم واست درست کردم.....

مادر قربون ناز دادنت.....

یه روز رفتیم پارک که کلی واسه خودت گشتی و دور زدی،.....

داری ورزش میکنی عشق مامان.....


خونه هم که هستی همیشه با اسباب بازیهات بازی میکنی......

اینجا هم دوربینو ازم میخوای که خودت عکس بگیری میگی نه نه من،یعنی بده من عکس بگیرم.....

عکاس کوچولو ی ما.....

یه روز رفتیم چنگل تا از هوای خنکش استفاده کنیم و شما هم واسه خودت بگردی.....

رفتی یه علفی رو کندی که شبیه قاصدکه داری فوتش میکنی.....

داری بهم سوکس نشون میدی،فدای انگشت کوچولوت بشم من.....

یه شب رفتیم کبابی،بهت میگم مامان چقدر دوست داری،با دست نشون میدی یه دنیا.....

 

خدایا النای  من

همه دنیای منه

امید منه، زندگی منه، آرامش منه، بود و نبود منه

هست و نیست منه

خدا جونم در یک کلام، النای  من نفس منه

نفسم را هرگز از من نگیر

 

پسندها (8)

نظرات (7)

مامان مهدیه
13 مهر 93 19:07
انشاالله که همیشه در کنار دخترت با خوشی باشید . تولد بابایی و آرش مبارک. نمیدونم چرا این بچه ها اینقدر به وسایل ورزشی علاقه دارن.
مامان منصوره
پاسخ
مرسی عزیزم ببوس دختر گلتو
مامان خدیجه
13 مهر 93 21:34
امیدوارم النا جون همیشه سالم وتندرست باشه خدا حفظش کنه
مامان منصوره
پاسخ
آمین،مرسی بابت دعای قشنگت
مامان لیانا
14 مهر 93 6:13
فداااات بشم عروسکم که ماشالا روز به روز نازتر میشی هرچی من در حسرت گگل و گیره سر زدن برای لیانا هستم در عوض مامان منصوره حسابی کیف میکنه با موهای خوشگل النا جون..اون لباس النارو شبیه بالرین ها کرده عزیز دلم..میبوسمت خوشگل من
مامان منصوره
پاسخ
مرسی عزیزم،ولی اگه بدونی چه مکافاتی دریم واسه بستن موهاش
فدایی محیا
17 مهر 93 23:26
سلام دوست عزیزم ممنون بابت لطفت واقعا شرمنده ک لینک نکردم در اولین فرصت قول شرف میدم لینک کنم من کرج زندگی میکنم مامان بابام قوچان هستن چ خوب ک خواهرتم اونجاس
مامان منصوره
پاسخ
ممنون
مامان آیسو وآیسا
25 مهر 93 17:25
چه ناز وخانوم شدی خششششششششششششگل خانوم
مامان منصوره
پاسخ
ممنون که بهمون سر زدیببوس دخترای گلتو
✿مامان آروشا✿
27 مهر 93 14:27
سلام مامان منصوره گلم. دلم براتون خیلی تنگ شده بود. به خاطر تاخیر پیش اومده شرمندم. به خاطر مشغله کاری و مریضی هی پشت سرهم من و اروشا و همسری که امیدوارم از شما دور باشه، دل و دماغ آپ کردن نداشتم. هزرماشاا... به النای قشنگم. ماشاا... روز به روز ماهتر و خانوم تر میشه. چه عکس های قشنگی هم از دختر گلم انداختین. امیدوارم همیشه لب و دلتون خندون باشه. به خدا می سپارمتون.
مامان منصوره
پاسخ
نظر لطفته عزیزم.ببوس آروشا جونو
دختر آسموني
4 آبان 93 8:35
اي جانم چه عكساي قشنگي چه فرشته نازنيني. خوش لباس و مرتب.
مامان منصوره
پاسخ
مرسی عزیزم ببوس دختر گلتو