شیطونک من.....
دخترکم..... شیرینم ،این روزها در کنار تو پر از شور و نشاطم،این روزها سعی میکنم هر روز ببرمت بیرون،و هر جایی هم بخوام برم تو همرامی،بیشتر سعی میکنم ببرمت پارک تا شاید یکم انرژیت تخلیه بشه،
ماشالله انقدر شیطون شدی که یه جا بند نمیشی،تو خونه هم مدام باید دنبالت باشم،صندلی بیچاره که از دستت خسته شده از بس این اتاق اون اتاقش میکنی،گاهی زیر اف اف میزاریش،ایفونو بر میداری میگی،بلی...... یهو در و باز میکنی ،جدیدنم در حیاط قفله آخه نمیشه که هی بریم پایین ببندیمش.....
گاهی هم پیش شیر آب در حال آب بازی و مایع زدن به دست تپلت،
یه صندلی هم داری کوتاهه واسه تو حیاطه،چند وقت پیش دیدم آوردیش بالا گذاشتیش تو دستشویی که دستت برسه بتونی از مایع دستشویی استفاده کنی،
بگم از خراب کاریهات که برای دومین بار زدی آینه رو شکوندی و خدا خیلی بهمون رحم کرد،من کنار آینه ایستاده بودم که آماده بشیم بریم پارک تو هم اومدی جلوم ایستادی ،آینه رو باز کردی بستی،چند بار،و یهو از وسط چند تیکه شد من حولت دادم کنار و دست و پای خودم زخمی شد،و خدا رو شکر تو آسیب ندیدی ولی از ترس کلی گریه کردی،
اینم یه مدل عینک گذاشتن دیگه.....
اینم النا بعد از دیدن جوجه.....
عاشق اینطور نگاه کردنتم.....
عشق من میپرستمت.....