این روزهای من و تو......
سلام عشقولانه مامان،
بلا خره اومدم با کلی تاخیر،واقعا دوست دارم زودتر بیام ولی نمی دونم چرا تا به خودم میام میبینم ساعت 3 صبح شده و هیچ انرژی ندارم،اول از همه از النا گلی بگم که کلی شیطون شده،و یک لحظه نمیشه تو حال خودش رهاش کرد،تو خونه که اگه برات کارتون نزارم یه سره بهم چسبیدی،بیرونم که واویلا،یه ریز باید دنبالت بدو کنم،ولی مهم نیست همیشه سلامت باشی منم دنبالت بدو میکنم، این روزها هم هوا بهاری شده و دوست نداری تو خونه نگهت دارم،البته حق داری روز بلند شده و حوصلت سر میره،البته من یه ریزه خوشحالم که شما همچنان بابایی هستی،تا صداشو میشنوی از پله ها میری پایین یعنی بگم با چه سررعتی ها،اگه هم نبره یه کوچولو دورت نده نمیدونم این اشکها رو از کجا میاری،قلوپ قلوپ مثل مروارید از چشات میریزه،حالا خوبه هر روز اکثرا میریم بیرون،اونم کار هر روزش شده دیگه،و وقتی هم میاد تا استراحت کنه شما بساطتو نو پیشش پهن مکنی،میری پیشش یا آب میوه میخوری،یا پفک، یا مغز تخمه،و اگه چیزی نبود گوشی،بعضی وقتها هم که تو کاریش نداری منم حوصلم سر میره میگم النا برو بابا سعید و بیدار کن،شما هم یه راست میری سمت تخت و میپری روش،خداااااایش خوبه هاااااا،
این روزها بی نهایت لج باز شدی،البته بخاطر دندونهای کرسیته،که 2 تا دیگه در اومدن و شما الان 18 دندونه شدی مبارکت باشه عزیز دل مادر،بهت حق میدم ولی بعضی وقتها بهونه های الکی میگیری و ببخش منو اگه گاهی از کوره در میرم و دعوات میکنم،ایشالله زودی این پروژه دندونات تموم بشه که هم من راحت شم هم تو،البته بیشتر خودت،چون سخت دندونی،
وقتی میریم خونه مادر جون از سر کوچشون میگی گوگولی گوگول،آخه تو حیاطشون خروس دارن،
بعدم رفتیم تو اتاق رفتی تنگ ماهی رو از رو میز بگیری بیاری پایین ،میز سر میخوره تنگ میوفته پایین میشکنه و کلی گرررررررررریه و ماهی بیچاره هم در حال جون دادن سریع انداختیمش تو این ظرف که مشاهده میکنی،شما هم آستینها رو زدی بالا که یکم دیگه عذابش بدی،
بعد هم رفتی گلها رو از تو گلدون در آوردی......
بیخیال نشدی و تا خونه با خودت آوردی......
فردایی اون روزه که داریم میریم بیرون و ول بکن این گلها نبودی......
اینجا با زندایی و مهدی جون رفتیم پارک......
عمه فدای ژست گرفتنت.....
این عکستو دوست دارم.....
آینه بدست در حال رژ زدن.....
اینم نتیجه کار.....
مثلا رفتی کنار بابا بخوابی.....
گوشی رو گرفتی رفتی جا خوردی.....ما هم که اصلا ندیدیمت.....
در حال لج کردن.....
این از اول لحظه هاست که نمیشه تنهات گذاشت،در فر و باز کردی رفتی روش ایستادی.....
لم دادی داری بستنی میخوری.....
یه روزم رفتیم شهر کوچولو ها.....
عروسک دستی گرفتی،داری باهاش صحبت میکنی.....
دوستت دارم،جونم بسته به اون چشات
می میرم واسه اون خنده هات
دوست دارم ،تو رو حتی بیشتر از خودم
می میرم اگه دور شم ازت یه کم
من تاااااا دیدمت عاااااشقت شدم